زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با برادر در خروج از کربلا
تو را به غارت و غوغا سپردم و رفتم به اشـک دیـدۀ زهـرا سـپـردم و رفـتم بـرای بــردن عــمـامـۀ تـو دعــوا شـد تورا به آن همه دعـوا سـپـردم و رفتم هزار و نهصد و پنجاه زخم جسم تو را به آه و زاری طـاهـا سـپـردم و رفـتـم گـلـوی خشک و لب تـشـنه سپاه تو را به آه و حـسـرت دریـا سـپردم و رفـتم عزیز مادرم ازبس که قطعه قطعه شدی تو را به سـینـۀ صحـرا سپردم و رفتم تو مانـدی و تن خـونی و پیـکـر درهم تو را به اکـبـر و سـقـا سـپردم و رفتم کنار جسم تو جـبریل بال و پَـر میزد تـو را بـه عـالـم بـالا سـپـردم و رفـتـم تو را که میـوه قـلب عـلی و فاطـمهای غریب و بیکس و تنهـا سپردم و رفتم پس ازتو اهل حرم بیقرار و مضطر شد تو را به روضه و نجوا سپردم و رفتم به زور سیـلی و سـرنـیـزه میروم اما تو را به اشک و تـمـنا سـپردم و رفتم کـنار شمر و سنان رفـتم از کـنار تنت تـو را به نـیـزۀ اعـدا سـپـردم و رفـتـم دلم کـنار تو جا مـاند و میروم تا شام تو را به این دل شـیـدا سپـردم و رفـتم تویی که خـون خـدایی خـدا نگهـدارت تو را به خـالـق یـکـتا سـپـردم و رفـتم |